گاه نوشته های یک مسافر



توی این ایامی که ادم ِهم روحیه کم پیدا میشه برای صحبت , و یه جورایی تو رو لال میکنن اینقدر که حرف زدن باهاشون عواقب داره که تو کاملا خواسته و الگوریتمیک سکوت رو انتخاب میکنی,  تصمیم گرفتم بیام اینجا بنویسم .از ترس اینکه نکنه حرف زدن یادم بره !!!

اینایی هست این روزا که کرونا اومده میگن سعی کنید رابطه هاتون رو حفظ کنین و از اینجور حرفا. اینا فازشون چیه؟

اگر از قبل از کرونا ارتباطی نبوده باشه چی؟  اگر هم کلام و هم روحیه نبوده باشه چی؟ چی رو حفظ کنیم برادر؟

 

+این اولین پست من توی خونه ی جدیدم هست:) 


عصبانی ام. 

با هر نرم افزاری که میام کار کنم یه ذره یکی از کارهام جلو بره به گیر و گور میخورم.

احساس میکنم نفرین شدن این روزا.

میرم سمت از سیستم ابونتو مشکل داره.

میرم سمت ویندوز۱۰ مجازی ساز مشکل پیدا کرده.

چیز ساده ای که توی یکی دوساعت اکی میشه داره از من روزها وقت میگیره.

میرم سمت پایان نامم یه ریدر خوب برای فایل های اکسل رو سیستم من نیست. میرم دان کنم. همش پولی شده. 

ذهنم خسته شده از بس توی هر چیزی به در بسته خوردم. 

فکر کنم نفرین های مامانم هست میگه بیا کار خونه انجام بده من نمیرم :))))

++ کلا عصبانی هستم از دوتا از استادام متفرم هستم. هر از یه مدت این تنفرم خودشو نشون میده.

گرچه وقتی سر و کارم باهاشون تموم بشه دیگه بهشون فکر نمیکنم. مثل یه فرایند که برای همیشه terminate شدن.


به نظرم اشتباه کردن هم سن داره. 

بعدش دیگه عاقل شدی. 

وقتی عاقل بشی

یا اون اشتباهِ دیگه مزه نمیده

یا اینکه اصلا از روی مود اون مدل هیجانات که منجر به اون اشتباهات میشده اومدی بیرون.

گاهی اوقات جای اشتباه های نکرده خیلی دردالود میشه!

اون قدرهام جذاب نیست عاقل بودن.

فرایند اشتباه نکردن اون قدرهام رفتار بهینه ای نیست.

یهو میرسی به یه سن خاصی احساس میکنی چقدر خودت رو دست نخوره و بی استفاده باقی گذاشتی!

مثل سیستمی که ۱۶ گیگ رم داره ولی تو هیچ وقت بیشتر از ۴-۵ گیگ رَم ازش کار نکشیدی!

سیستم رو باید فول کرد. اینقدر که خودش ارور بده اااااااییییی داری چی کار میکنی:)))

 


 یکی از رویاهای این روزام اینه که وقتی خواستم ازدواج کنم مراسمی بگیرم که توی اون فقط دوست و رفیق و همکارام باشن. همکارها و دوستای من و همسرم. 

نه اقوامی که تمام رابطمون خلاصه شده توی تبریک و تسلیت اونم مجازی. حضوریش هم که فقط همدیگه رو توی عروسی و مراسم ختم میبینیم. 

یه عصر تا شب دعوتشون کنیم به عصرونه و شام و کلی خنده و خوش گذرونی. 

پول چیزی که اینقدر ارزش و اهمیت داره این روزا و از پول مهم تر معرفت و زمان رو ادم باید خرج کسایی بکنه که به دردش میخورن. 

نه یه مشت ادم که وقتی خواستی ازدواج کنی میخوان ته توی قضیه رو دربیارن که وای چطوری اشنا شدین. وای عروس کجایی هست داماد از کجا اومده و

 


شاید فکر کنین عدد ۱ رو میخوام برای غلو و بزرگنمایی به کار ببرم.

ولی باورکنید برای بزرگنمایی نیست.

۱ ساعت تمووووم به نماز خوندن مشغول بود. امار تعداد رکعتی رو هم که توی این تایم برای پدر و مادرش نماز میخونه داره. امروز عصری داشت میگفت(با یه حالت افتخار امیز): الان من برای پدر و مادرم ۳۰ رکعت نماز خوندم!

میدونین عیبش چی هست؟ 

ادامه مطلب


#نامه ای به امام عصر

 

سلام .

میخواستم ابتدای نامه بنویسم سلام اقای خوبی ها

ولی ترجیح دادم نامه ام بوی تقلید و بوی یکی بودن با بیقه ندهد.

عرض های زیادی هست.

مهم ترینش این هست که:

۱- دیگر ناامید شده ایم از تمام مکتب ها و حکومت ها … برگرد.

۲- تا بیشتر از این بازیچه ی دولت ها حکومت ها و حتی دل خودمان نشده ایم …. برگرد.

۳- وجودت دیگر یک دوست داشتنی دست نیافتنی” نیست. شده است نیاز حیاتی و ضروری” … برگرد.

۴- خسته ایم از این اختیار ها. ما را به جبر هم که شده سر به راه کن… برگرد.

۵- شده ایم نسلی که دیگر به همه چیز شک داریم. جلوی چشممان هواپیما را با موشک خودی زدند و هنوز که هنوز هست به شخصه نمیدانم مقصر کیست…. برگرد.

۶- خسته ایم از زندگی در گرگ و میش… برگرد.

۷- خسته ام از صبر…. برگرد.

۸- بیا و تکلیف را روشن کن. بیا دل ما را کن فی کن. بیا امر کن. بیا بگو تو امروز این کار را انجام بده فلانی ان کار را… برگرد.

۹- خسته ام از تمام فکر کردن ها. از تمام هدف ها و فلسفه بافی ها…. برگرد.

۱۰- چقدر در نماز های یومیه بگوییم الهی و ربی وستعملنی لما خلقتنی له. خدایا من را به ان کاری که من را به خاطرش افریدی مشغول کن…. برگرد.

۱۱- خسته ایم از بس هر کاری انجام دادیم شک کردیم که ایا مقصود این هست؟ نیست؟ … برگرد.

  ۱۲-خسته شده ام از تمام ندانستن ها. بلد نبودن ها. چرخیدن  ها حول یک نقطه ها … از تمام اعتماد ها برباد رفته. از تمام باورهای فروریخته…برگرد

 

ختم کلام:

من از دنیا از ادمها از خودم میترسم … و به تو نیازمندم و نمیدانم چه کنم که هم کاری کرده باشم و هم بازیچه ی دست تفکراتی که از عمد در این روزها به خوردمان میدهند نشده باشم….  شما اما عصر هستی… بیا و برگرد

نه برای دل ما و احساس ما. برای جهان. برای حکومت. برای جنگیدن با هرانچه جزء بدی ست برگرد. 


#نامه‌ای به دخترم

 

سلام نبات جانم. 

نبات؟ 

بله نبات .

امروز دلم خواست اسم تو نبات باشد. حداقل وقتی به دنیا امدی تا زمانی که فندوق و کوچولو هستی من و پدرت صدایت کنیم نبات.

نمیدانم به وجود امدنت و به دنیا امدنت چند سال دیگر اتفاق می افتد ولی دلم خواست امروز برای تویی که هنوز نیامده ای و اصلا وجود نداری نامه بنویسم.

عرض خاصی نیست.

فقط میخواستم به تو بگویم که من و پدرت وقتی تو را وارد زندگیمان میکنیم که به اندازه ی کافی شعور و درک داشته باشیم.

انقدر درک و شعور داشته باشیم که تو را از همان نوزادی به عنوان یک شخصیت مستقل به حساب بیاوریم.

اینقدر درک و شعور داشته باشیم که فکر نکنیم چون برای به وجود اوردنت یک اسپرم و یک تخمک صرف کرده ایم حالا تو نوکر و برده ی ما هستی و ما میتوانیم به تو امر کنیم و تو هم باید امر ما را در اسرع وقت به جا اوری. 

انقدر فهم و درک داریم که اگر میبینیم هوا سرد هست و یا گرم خودمان پنجره و در را باز و یا بسته میکنیم. 

به تو به چشم یک "فرمانبر سیار"  نگاه نمیکنیم. 

تو نبات زندگی ما هستی :)
عاشقت هستم.

امضاء  مادرت.


یکی از احمقانه ترین رفتارهایی که یه دختر میتونه داشته باشه

این هست که وقتی باهاش حرف میزنی 

راجع به چیزی که بین ۸۰-۹۵ درصد اطلاعات داره

ابراز ندانستن میکنه و ادای خنگ ها رو درمیاره و

مضمون بادی لَنگویج ِش این هست که:

من؟ چی؟ چی شده؟ :|

تازه توهم این رو داره که رفتارش بهینه هست :\


هوشیار باش!

اعتراض کردن نسبت به حقی که داره ازت ضایع میشه خیلی رفتار پسندیده ای هست.

چرا که تو انسانی و گوسفند نیستی سرت رو بندازی پایین فقط بِ‌چَ‌ر‌ی !!!

ولی مواظب باش با لحن بد و نحوه ی بد بیان کردنش گند نزنی به اصل قضیه!

خیلی وقتها محتوای اعتراض وارد هست اما نحوه ی بیانش جوری هست که نمیشه حق رو بهت داد!

عصبانیتت رو کنترل کن مسافر! 

وقتی میبینی اوضاع داره به نفعت پیش میره و قاضی حق رو داد به تو از گفتن جملات اضافه که طرف مقابلت رو جَری کنه پرهیز کن!

به عبارتی به سود و ضررت بچسب و خیلی cpu مصرف نکن!

 


من؟

کلافه ام. شنبه ها تقریبا بدترین روز هست. 

یکی از درسای پایه رو گذاشتم برای ترم اخر و الان کلافه ام کرده. سر کلاس مجازیش  استادش اصلا ادمی نیست که ادم رو راحت بزاره. مدام سوال میپرسه و من هم نمره میخوام خوب. تقریبا میتونم بگم تمام جواب دادن هام به این خاطر هست که میخوام حداقل وقت نمره دادن یه ارفاقی چیز شامل حالم بشه. 

تنها کسی هستم که جواب میدم سر کلاس. 

دلم برای خودم و تمام بچه ها و استاد سوخت. اول ترم که خبری از کرونا نبود کلاس حضوری این درس کیپ تا کیپ تشکیل میشد. ۲۰ و خورده ای دانشجو بودیم. 

الان؟ پنج نفر به زور انلاین میشن. 

اعتراف میکنم خود من تمام فعالیت هام به خاطر نمره هست. نیمخوام گند بخوره به معدلم. 

همه ی اینها در حالی هست که برای ارشد میخونم. احتمالا دوباره تعویق نخوره. نمیدونم. شاید هم بخوره. ولی دانشجوی سال اخر باید دغدغه ی ارشد داشته باشه نه درگیر یه همچین درس مضخرفی باشه.

با سوال پرسیدن هاشون با یهو حضور غیاب کردن هاش بایهو مخاطب قرار دادن هاشون نیمزارن ادم به کار دیگه اش برسه. و گرنه من که از خدام بود وقتی این داشت درس میداد من هم راحت تست هام رو میزدم. 

واقعا معلوم نیست سر درس و مشقمون قرار هست این ترم اخری چه بلایی بیاد.

هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. 

این روزا تو شرایطی هستیم که با ریسک میشه برای یه هفته برنامه ریخت. بیشتر که اصلا شدنی نیست. تصمیم گرفتم اسون بگیرم اسون بگذره. 

روزی هزار بار ادم باید به خودش یااوری کنه: فکر نکن فقط اون کاری که فکر میکنی درست هست رو انجام بده. 

یعنی سال دیگه این روزا حالم چطوره؟ کجام؟ دانشجوی ارشدم؟ یا پشت کنکور؟


بنده‌ی پول بودن و پول پرست بودن, فقط به این نیست که در یه اداره و سازمانی بهت پول تعارف کنن و تو در ازای اون پول براشون کاری کنی و چیزی رو که میخوان اکی کنی. 

همین که برای اون فرزندت که بیشتر پول به حسابت میریزه و حواسش به جیب مامان باباش هست یه جور دیگه دعا میکنی, یه جور دیگه قربون صدقه میری, یه جور دیگه احترام قائلی , اینم یه نوع بنده ی پول بودن هست. 

دعای خیر و احترام و عزت و علاقه . همش پولی شد رفت. 

ادامه مطلب


یکی از احمقانه ترین رفتارهایی که یه دختر میتونه داشته باشه

این هست که وقتی باهاش حرف میزنی 

راجع به چیزی که بین ۸۰-۹۵ درصد اطلاعات داره

ابراز ندانستن میکنه و ادای خنگ ها رو درمیاره و

مضمون بادی لَنگویج ِش این هست که:

من؟ چی؟ چی شده؟ :|

تازه توهم این رو داره که رفتارش بهینه هست :\


من؟

وقتی اسم ازدواج میاد بیشتر از اینکه از خود ازدواج بترسم 

از خانوادم و خانوادش میترسم.

از چیزهایی که مربوط به من و اون نیست ولی نقش پررنگی توی رابطه ی من و اون بازی میکنن.

از بار روانی که قرار هست بهم تحمیل بشه میترسم.

میگن از هر چی بترسی سرت میاد!!!

از اینکه مجبور باشم و مجبور باشه و در واقع مجبور بشیم چیزهایی رو رعایت کنیم و cpu و ram برای چیزهایی بزاریم که دوست نداریم بزاریم و مجبورمون کردن میترسم. 

من میترسم.

از دخالت ها. 

از یکی از خواهرهام.

از محکوم شدنم. 

از فضولی کردن ها.

من حاضر جواب نیستم. استینی برای قایم کردن جواب های نداشته ام ندارم. 

این من وقتی روبه روی یه لشکر قرار بگیره فکر کنم حق داشته باشه بترسه.

خدایا مردی نصیب کن که مایه ی دلگرمی و ارامش باشه. هم درد من. 

به تو پناه میبرم چون هیچ اپشن دیگه ای نیست. به تو پناه میبرم که تنها و بالاترین و قوی ترین پناهی. از شر خودم از شر دوستان و از شر دشمنان.

تامااام.


ماسک پوست پرتقال زدم به پوستم و بعدش هم با نرم افزار Ambience برای خودم یه ترکیب موسیقیایی ارامش‌‌بخش اکی کردم و خوابیدم روی تختم و چشمهام رو بستم. 

خودم رو توی جنگل های امازون تصور کردم که نشستم توی یه کلبه ی چوبی قدیمی. یه بارون نم نم ولی متداوم با دونه های درشت داره میزنه. یه پسر جوون چند متر اون طرف تر داره فلوت رو به ارامش بخش ترین حالت ممکن مینوازه. لباس و زیورالات سنتی و محلی به تن داره . من هم در حالی که روی صندلی نشستم این ترکیب زیبا رو شاهدم. و توی دلم داشتم به خاطر بودن توی یه همچین موقعیتی خدا رو شکر میکردم. گیاه و درختهای غول پیکر امازون جلوی چشمم بود و دونه های درشت بارون بهشون میخورد و زیبایی این صحنه ی خیالی رو صد برابر میکرد. 

چقدر خوبه که ادم میتونه باز ذهنش به هر جایی سفر کنه. و برای چند دقیقه هم که شده از این دنیا و واقعیت هاش دور بشه.

++طرز تهیه ی ماسک پرتقال: طرق مختلفی داره . من این بار این روش رو امتحان کردم. روشهای دیگه هم اگر امتحان کردم میام و براتون میگم. پوست پرتقال رو تمیز میشوریم. اون رو ریز ریز میکنیم. و میزاریم زیر نور خورشید تا خشک بشه. من یه روز گذاشتم. برای شما اگر یه روزه خشک نشد بزارید بیشتر بمونه تا خوب خشک بشه. بعد این پوستهای پرتقال خشک شده رو اسیاب کردم. و به شکل پودر دراوردم.

دو قاشق غذاخوری ماست چکیده + یه قاشق غذاخوری از همین پودر+ نصف یه قاشق غذاخوری عسل => شد همین ماسکی که امروز زدم. این میزارن برای صورت من زیاد بود. دفعه ی بعدی فقط یه قاسق ماست چکیده میزنم.

++ماست چکیده استفاده کنید تا از روی صورتتون ماسکتون نریزه و به اندازه ی کافی سفت باشه و قشنگ وایسه روی پوست. بعد از این ماسک پوست صورتم چرب شد . چون ماستی هم که استفاده کردم ماست محلی چرب بود. این ماسک برای صورت خوب هست ولی احتمالا دفعه ی بعدی علاوه بر پوست پرتقال پوست خیار اسیاب شده هم اضافه میکنم. من ماسک خیار رو بیشتر میپسندم چون بعد ازاستفاده احساس فرش بودن بیشتری دارم.  

++خوب هست وقتی که ماسک میزنید مدیتیشن کنید تا حسابی تاثیر مثبتی روی پوستتون داشته باشه. ذهنتون رو توی مدتی که ماسک روی پوستتون هست کنترل کنید و خودتون رو در جاهایی که دوست دارید تصور کنید. مثل من که یه دور رفتم امازون و برگشتم :))) البته یه سری هم با دلفین ها و ماهی هایی که دوست داشتم کف یه اکواریوم غول آسا بازی کردم و بهشون غذا دادم :))) 

++ نرم افزار Ambience رو ا زگوگل پلی دانلود کنید. خوشتنون میاد :) برای مدیتیشن خوب هست. شنیدن صدای طبیعت و موسیقی طبیعت ادم رو از این دنیا برای چند دقیقه هم که شده جدا میکنه. یادم میره کلی تمرین تحویلی داری باید ارائه اماده کنی و.

 


دغدغه ی دانشجو، مخصوصا تحصیلات تکمیلی نباید چیزی جز درس باشه. و این در حالی هست که بنده در یک دانشگاه مثلا رنک یک (جون عمه شون) اینقدری که خوابگاه برام بار روانی ایجاد کرده، پایان نامه بار روانی ایجاد نکرده!!!

همین ها رو که ادم میبینه مطمئن میشه این مملکت جای موندن نیست!

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها